رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

مــــــــــــــــــــــلوس

داستان اسباب بازی ها

1391/9/23 13:14
نویسنده : Maryam
251 بازدید
اشتراک گذاری

یکشنبه 12 آذر

این داستان اسباب بازی ها نمی دونم چیه که اینقدر زود دل بچه ها رو می زنه. کارِت شده این که بیای در کشو کمدهات رو باز کنی همه رو بریزی بیرون بری. اون روزی که شروع کردم به کنار گذاشتن بطری های خالی شامپو و یه سری خرت و پرت هایی که به نظرم جالب می اومد، اصلا فکرش رو نمی کردم که یه روزی کمدت بشه انفجار اسباب بازی هایی که خیلی هاش برای من هم جالب نیست. من خودم بچه که بودم یه مدت سرگرمی بعداز ظهرهام این بود که برم تو باغچه گِل بازی کنم. کلا با هیچ اسباب بازی ای به جز لگو و قطار و اون چرخه که به چوب وصل بود و تق تق صدا می کرد و تو هم یکی ازش داری زیاد حال نکردم. کلا تو هم اسبب بازی خوب زیاد داری ولی تنها چیزی که هیچ وقت نتونستم هضم کنم این چهار تا ارگ پر سر و صداییه که سه تاش کادوی عمو علیرضاست!!!

یه سی دی برات خریدم توش رنگها رو معرفی می کنه، مداد رنگیه می گه نی نی دوست داری با من نقاشی بکشی؟ نی نیه هم می گه بله، من خیلی دوست دارم با تو نقاشی بکشم. چند شب پیش خوابت می اومد حسابی بداخلاق شده بودی، گیر داده بودی از نرده های مبل بری بالا، هیچ جوری هم حواست پرت نمیشد. بهت گفتم نی نی دوست داری با رنگ سبز نقاشی بکشی؟ خیلی جدی برگشتی گفتی نه! و به کارت ادامه دادی.

امروز هرچی اسباب بازی و کتاب داشتی جمع کردم و فقط موند یه کتاب، با اون گربه قرمزه که بابا تازه برات خربده و اسباب بازی چوبی هایی که خاله منیره شنبه بهت داد. یه دونه کتاب دیگه هم خودم برات خریدم و حالا امیدوارم که تمام روز درگیر جمع کردن خرت و چرت های تو از رو زمین نباشم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

خاله نرگس
9 آذر 91 10:24
عزیزم زندگی ماشینی و شهری امروزی ... جایی برای سرگرمی های کودکی های ما برای این کوچولوهای امروزی نذاشته کهههه ...

هــــــــــی، نرگس من واقعا دوران بچگی ام هر بازی ای که دلم خواست کردم همیشه هم خوشحال بودم. دیدی الان بچه ها پلی استیشن و تبلت رو ازشون بگیری حوصله اشون سر می ره شروع می کنن به نق و نوق؟!
ملی مامان میکاییل
9 آذر 91 22:55
ههههههههههه قوربونه نی نی خودمون برم که گول نمی خوره
مریم خوب اصاب و روانت رو تقویت کن بعنی چه تو کتت نمی ره ؟؟؟ خوب رادینم دوست داره
من هیچ وقت بچگیم ازین بازی ها نمی گردم من همیشه آدمای ذهنی داشتم تو ذهنم با اونا بازی می کردم از بچگی خل بودم

D: یادمه اون روزم که اومدم خونه تون هم راجع به این قضیه صحبت کردیم ;-)
باور کن منظورم اینه که این بازی ها رو خلاقیت بچه ها تاثیری نداره، البته دل خوشی هم ازشون ندارم ها، همین ارگه اگه یه دکمه اش رو بزنی یه ربع آواز می خونه، منم یه شب رو زمین خوابیده بودم پام خورد بهش، هر سه تایی مون از خواب پریدیم دنبالش می گشتیم!
شیرین
21 آذر 91 22:28
عزیز خاله هزار ماشالله داری دیگه مرد میشیا.
ههههههه کلی خندیدم که جواب نه رو با قاطعیت به مامان دادی گل پسره شیطون
عکسات خیلی معرکه و باحالن گلم.مخصوصا اونکه کنار گربه ها ذوق کردی ای جوووووووووونم

ای بابا شیرین جون، بچه هم بود بچه های قدیم، یه کم به حرف پدر و مادرشون گوش می کردند ;-)
مامان کیانمهر
24 آذر 91 15:10
عزیزم، کیانمهر هم همینطوره. وسایل آشپزخونه شده اسباب بازی هاش.

مثل اینکه اسباب بازی های ما براشون جالب تره خـُـــــــب! عزیزم کیانمهر *-: