هوای تازه
دوشنبه 11 دی
دچار حس غریبی شدم از اینکه عشق تو اینقدر داره تو زندگیم پررنگ میشه که چیزهای دیگه یادم رفته. همیشه با محمد به هم قول می دادیم که برای هم اولین باشیم. کلاسم که تموم میشه، می رم کتابفروشی و کتاب مادر کافی رو می خرم، دو تا هم سی دی برای تو می گیرم. بعد پام رو تا آخرین حد روی پدال گاز فشار می دم تا زودتر بهت برسم. وسط راه یادم می افته که باید پارچه بخرم. راهم رو کج می کنم به سمت خیابون اصلی شهرک و دم یه پارچه فروشی نگه می دارم. پیاده که می شم می بینم فروشگاه لباس زیر بوده که شیشه هاش رو با پارچه پوشونده. بی هدف می رم تو و برات کلاه شنا می خرم. میام از در بیام بیرون چشمم می افته به دستکش های کوچولو، از اینها هم می خوام. ذوق اینو دارم که زودتر بیام دستکش ها رو دستت کنم و سی دی ها رو بذارم ببینی. شاید تو اندازه من ذوق نکنی ولی من روحم کاملا ارضا می شه. یادم می افته روزهایی که محمد برام همین جوری چیزهای کوچولو می خرید. هربار به یه بهانه ای اما عاشقانه. ولی من این چیزها رو دلم نمی خواست! اشکهای لعنتی میان که سُر بخورن، جلوش رو می گیرم و آب دهنم رو قورت می دم. دیگه رسیدم جلوی خونه مامان اینها. عشقم اون بالا منتظرمه.
عشقم تازگیها مامان گفتن از دهنش نمی افته. صبحها که می خوام جاها رو جمع کنم باید حتما کمک کنه. وقتی صندلی رو بر می دارم تا بذارم زیر پام که دستم به بالای کمد و کابینت ها برسه میاد یه طرفش رو می گیره تا با هم ببریمش. جاروی آشپزخونه رو برمی داره و واسه مامانش جارو می کنه. جاروبرقی و می گیره دستش و خونه رو تمیز می کنه. می شونمش روی کابینت، انار دون می کنم براش که بخوره، آشغالهاش رو از دستش می گیرم می اندازم تو ظرفشویی و می گم اینو باید بندازی دور. بعد اونم انارها رو برمی داره و پرت می کنه سمت ظرفشویی و می گه دو... انگشتش رو می کنه تو چشم من و می گه چِش... می گم دهنت رو باز کن دندونهات رو ببینم دستم رو گاز می گیره، بعد می خنده و می گه دَدون... وقتی از لابی ساختمون مامان اینها میاییم بیرون تا برسیم به ماشین می چسبه به من و می گه دَ یعنی سرد. بهش می گم بذار پتو بپیچم دورت تکرار می کنه تتو. بعد دستش رو می ذاره روی عکس جوجه های روی پتوش و می گه جی جی... شبهایی که شام نمی خوره تا صبح صد بار از خواب بیدار می شه "چیر" می خواد... قدش رو روی دیوار با مداد علامت زدم، مداد رو از دستم گرفته شروع کرده به خط خطی روی دیوار. تا عکس خودش رو می بینه، سریع می خنده و می گه: نانین!