رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره

مــــــــــــــــــــــلوس

بابا کـــــــــــو؟

1391/5/26 2:01
نویسنده : Maryam
248 بازدید
اشتراک گذاری

یکشنبه 22 مرداد

این پسری که وسط اتاقش نشسته داره تلفن اسباب بازیش رو می ده دست من که زنگ بزنم به باباش تا می گم سلام بابا می خنده فسقلی منه. همونی که ازش می پرسم رادین بابا کو با صدای نازکش می گه "بابا کـــــــــــو" منو نگاه می کنه. همونی وروجک شیطونی که امروز مامانش داشت کشو و کمداشو مرتب می کرد هی می اومد همه رو پخش و پلا می کرد. همونی که نیم متر بیشتر قدش نبود الان پامیشه وامیسه سرش میخوره به لبه چوبی میز نهارخوری. تا مامانش می شینه پای لپ تاپ غم عالم میریزه تو دلش. خوب خودت رو جا کردی تو دل همه دلشون تنگ میشه واست هی راه به راه برات کادو می خرن. روابط اجتماعیت به من یکی که نرفته این همه شیرینی.

کوچیکتر که بودی بابا هرچی قربون صدقه ات می رفت باهات بازی می کرد همین جوری نگاش می کردی انگار نه انگار. بهش می گفتم تمام رفتارات رو کاملا حس می کنه فقط واکنش نشون نمی ده بابا می گفت پس به خودت رفته. واااااااای رادینم داره یکسالت میشه اصلا دل تو دلم نیست خیلی بزرگ شدی مامانی خوشگل شدی ملوس شدی بیچاره بابایی چی می کشه من همیشه مثل کوه یخ باهاش برخورد می کنم. از وقتی کم کم نگاهت منو تعقیب می کرد به حرفهام گوش می کردی بازی رو می فهمیدی سعی می کردی ارتباط برقرار کنی می خندیدی ذوق می کردی خواسته هات رو بهم می فهموندی دیگه هیچ وقت احساس تنهایی نکردم. اوایل راست راستی حوصله ام تو خونه سر می رفت، اما الان وقت کم میارم برای با تو بودن. حالا دیگه این تویی که خونه برات تکراری میشه و  می خوای بری بیرون چیزهای جدید رو تجربه کنی. بذار لحظه به لحظه زندگیت رو باشم ببینم حس کنم باهات از نو زندگی کنم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

هدیه
25 مرداد 91 15:44
مامان با احسااااااااااااااااسخیلی قشنک نوشتی


قربونت برم هدیه جونم ممنون از لطفت