بهترین پسر دنیا
سه شنبه 23 آبان آخر این هفته که رسید دیدم چقدر خوشحال و آرومی، یادم افتاد که بازم یه هفته گذشته و تو از حضور دائمی من رضایت کامل داری. این بار آرامشت ادامه پیدا کرد چون از این به بعد تمام وقت در کنارتم و اگر هم جایی بخوام برم فقط صبحهاس و برای مدت کوتاه. مامان می گه خودت هم وقتهایی که من شیفت بعد از ظهر می رفتم سر کار اصلا خوشحال نبودی. ولی قبول کن که این شش جلسه برای رشد هردومون لازم بود و چیزهایی که یاد گرفتم مستقیما توی زندگی تو تاثیر مثبت داره. چه عشقی می کنه بابایی هر بار که ازت می پرسه جیگر بابا کیه... دستت رو می ذاری رو دلت و می گی نــَ ! عسل بابا کیه... نــَ ! بوسش می کنی یا اینکه مثل امروز محبتت فوران می کنه می ری بغلش می کنی می...